فاطمه: محرابی؟
من: کیه؟
فاطمه: آرمین؟
من: نمیشناسم.
فاطمه: همونی که یه خط تو ابروش داره.
من: اِ... چرا؟
فاطمه: من چمیدونم.
من: آها... احتمالا تو بچگی ضربه دیده، جاش مونده. آخی... بیچاره...
فاطمه: نه بابا خودش کرده.
من: مگه دیونه‌ست به خودش ضربه بزنه؟؟
فاطمه: نه. برای کلاسش.
من: هرکی به خودش ضربه بزنه کلاس داره؟؟؟
فاطمه: نه. نه. نه. ضربه نزده. یه خط انداخته تو ابروش. مُده.
     (چند لحظه بعد از فروکش کردن عصبانیت)
فاطمه: شناختیش؟
من: نه.
     (بوق ممتد)