گفت بهشت رو به بها میدن یا بهانه؟ گفتن بها.

من هیچ بهایی ندادم واسه بغلت، نگاهت، صدات،... آخ ساقی. تو کی هستی؟ چطور میتونی اینقدر بزرگ باشی و من رو تو خودت گم نکنی. چطور گم نمیشم؟ چطور حواست اینقدر پیش منه؟ آخ ساقی. ساقی. اینقدر سرتاپا گوش میشی واسه حرفام که من اصلا حواسم نیست دارم چی میگم. با تواَم؟ با خودمم؟ فکرم کجاست؟ دلم کجاست؟ هزار تا چرت و پرت دیگه هم رو بهونه‌هام میاد، اما تو دقیق همه رو گوش میکنی. همه‌شون یادت میمونه. من یادم میره. تو به روم نمیاری. مگه بهشت غیر از اینه؟ مگه میتونی بیشتر از این خوب باشی؟ چیکار باید بکنی که نکردی؟ نه. ساقی من کورم. چقدر این کوری بده. چقدر بدم. اینهمه اذیتت میکنم.

بهشت نمیخوام. فقط من رو به بهونه‌ی ساقی بودنت ببخش.