این هفته، هفتهی پرماجرایی بود. طوریکه هرشب دوست داشتم بنویسم اما نمیشد.
شنبه: صبح که بعد مدتها رفتیم کاراته و کلی خندیدیم. مخصوصاً به تمرین اون دختر لاغر عینکی! و مخصوصاً کیایِ آخر حرکتش! شب هم قرقرهخانوم سه بار تشریف آوردن و...
یکشنبه: شب امتحان شیمی! از سرچ کردن سوالات استاد کیانی بگیر تا ایمیل زدن به سیلبربرگ! چیز چیز کردن. اول من، بعد شکیبا، بعد فائزه و بعد مریم تا پاسی از شب اتاق فاطمهاینا رو قرق کردیم. بعد هم که گشتن دنبال ماشینحساب برای مریم.
دوشنبه: امتحان! شکیبا آخرش هم بجای یک بر روی غلظت، یک بر روی Ln غلظت رو گرفت. سمانه... جر دادن جزوهی ریاضیم. و امان از درب اتوماتیک جدید دانشکدهی فیزیک...!
سه شنبه: تعطیلی! و جمع سه نفرهی من و فاطمه و شکیبا در بالکن اتاق فاطمهاینا. و خنده و خنده و خنده و ترکیدن! و هیچ سوالی رو حل نکردن! و استرس!
چهارشنبه: حلالتمرین ریاضی. ناگهان ظاهر شدن امامی و نفسی آسوده! طرح سوالهای مصاحبه.
پنجشنبه: سردبیر آیندهی نشریهی شیمیا شدم! و ذوق مرگی!
کلاً هفتهی پراسترس و در عین حال خندهداری بود. مخصوصاً برای من و فاطمه و شکیبا. این هفته مدام در حال سوتی دادن بودم و اون دو تا در حال سوژه کردن من. یا این هفته فازم از بقیه جدا بود یا بقول شکیبا کلاً یه دنیای دیگهای دارم برای خودم!