با مامان رفتیم تو یه مغازه که وسایل چوبی داشت. چیزهای چوبی کوچیک رو خیلی دوست دارم. یه گلدونِ گلِ لاله‌ی چوبی برای زهره انتخاب کردم، که چشمم خورد به قطار چوبی کوچولویی که تو هر واگن‌اش یه حرف انگلیسی بود. گفتم مامان! واگنی هزار تومنه! واسه اسماسادات چهار تومن میشه! بگیریم!

و گرفتیم! و شد هفت تومن! با سر و ته قطار که هر کدوم هزار و پونصد تومن بود.

از مغازه که اومدیم بیرون به مامان گفتم خواهرزاده‌ام چه اسم خوبی داره. مامان گفت چی خیال کردی؟ دفعه‌ی بعد که اومدی باید اسم کامل‌اش رو بخری!