دوشنبهشب رفتم دندونپزشکی و عقلهای سمت راستم رو جراحی کردم. انگار که یه لقمهی گندهی نون و پنیر گوشهی لُپم ماسیده باشه، اونطوری باد کرده.
کلافهام. از همون شب درد میکنه. شبها نمیتونم درست بخوابم. نمیتونم درست حرف بزنم. نمیتونم درست غذا بخورم. نمیتونم بخندم. نمیتونم عطسه کنم. ولی بیشتر این کلافهام میکنه که نمیدونم سرِ کی غر بزنم. حتی مامان هم نیست که نقنقهامو بشنوه. احساس میکنم پُرم. سنگینم.
آخه مگه میشه دندوندرد من تقصیر هیچکس نباشه؟
با یه لقمهی گنده نون-پنیر تو دهنم میشینم و زل میزنم به روبهرو. این یعنی کلافهام.
این نون-پنیر ماسیده هم بدجور وسوسه میکنه به کشیدن لپ بنده. دیشب که توسط داداشی کشیده شد، فریادها بود که از من به افلاک میرفت.