برام جالبه که مردم گیلان، اینقدر نسبت به محصولاتشون لطف دارن. خب اهالی جاهای دیگه رو نمیشناسم، اما مامان و بابا و آشناهامون رو دیدم که چه ذوقی میکنن وقتی درختِ خُجِ (یه نوع گلابی) به بار نشسته رو میبینن یا بوتهی گوجهی رسیده رو. حتی نازشون میدن و قربون صدقه شون میرن! یعنی براشون عزیز میشن وقتی میدونن چه زحمتهایی براشون کشیده شده تا قابل برداشت بشن. حتی تا جاییکه برای اظهار عشق به معشوقشون از اون محصولات مایه میذارن که جناب معشوق بفهمه چه ارزش والایی پیش جناب عاشق داره!
برای مثال ترانهی "اُوی مریم" از مرحوم پوررضا. وسطهای آهنگ میخونه:
چیسی تو؟ تو ماهی (تو چی هستی؟ تو ماه هستی)
رُوخُونِه مِن مایَی تو (تو در رودخانه ماهی هستی)
یَا پَسیخُونِ کولِی تو (یا ماهیِ کولی در رودخانهی پسیخون هستی)
تازه بَچِه خَالِی تو (آلوچهی تازه چیده شده هستی)
خَالی دَارِ سَرِ تیتِی تو (شکوفهی روی درخت آلوچه هستی)
نمکِ نمکدُونی تو (نمکِ نمکدان هستی)
آخ آستُونِه بادُومی تو (بادامِ آستانه هستی)
تازه بَچِه خیاری (خیارِ تازه چیده شده هستی)
خیارِ سر دلاری (خیاری که نوکش دلار داشته باشه)
تازه بَچِه خَربُزَی (خربزهی تازه چیده شده هستی)
آخ چیقَدَر بامَزَی (آخ که چهقدر بامزه هستی)
یه بار هم تو شبکهی خبر دیدم یه خانم خبرنگاری با یه چایکار گیلانی مصاحبه داشت و اون چایکار با ذوق برگهای چای رو زیر و رو میکرد و میگفت: اینا رو میبینی؟! به به! خبرنگار هم مات و مبهوت نگاهش میکرد و تا مدتها سوژهی خندهی ما شده بود!
بستگی داره به ارزشهای دلداده که دلدار رو چی خطاب کنه. شاید عنوان متن هم معاشقهی یه شیمیست با معشوقش باشه، کسی چه میدونه...؟